به قلم سر دبیر پایگاه خبری ردا - سر کار خانم فرزانه کمندی :
صبح ها همیشه باید با قهوه روزم را شروع می کردم تا سرحال بیام و با انرژی به کارهام برسم ، یه روز کاری پیش اومد که نشد ، تا چند ساعت حالم خوب نبود و منتظر فرصتی بودم تا به روتین روزانه ام برگردم . یکم که با خودم خلوت کردم دیدم من بنده روزمرگی هام و عادت هام شدم .
ذات آدمیزاد بنده ی عادته ، عادت به موندن ، عادت به خندیدن ، عادت به روز مرگی ، عادت به کار ، عادت به آدم ، به آدم ، به آدم ، حال خوبتو گره نزن به روزمرگی ، گره نزن به اینکه اگر این اتفاق بیفته حالم خوبه ، اگر اینو داشته باشم حالم خوبه ، گره نزن به وجود یه آدم ، گره نزن به این احتمال که اگر اونو به دست بیارم حالم چقدر خوبه ، حالتو گره بزن به اینکه من فردا آدم بهتری شدم از امروز ، فردا یه قدم نزدیک ترم به آدمی که این دنیا بهش نیاز داره ، اگر بد شنیدی ، اگر حرفی شنیدی که لایق شنیدنش نبودی ، اگر وسط شرایطی قرار گرفتی که قضاوت شدی ، اگرهزار و یک داستان پیش اومد تو زندگیت که مقصرش تو نبودی خودتو نباز .
بله خیلی خوب که برنامه داشته باشیم ، در کارهامون برنامه ریزی کنیم . ولی بنده عادت نشویم . ما عادت نمی کنیم مگر اینکه چیزی درونمان بمیرد . فکرش را بکن چه چیزها درونمان مردند تا توانستیم به همه ی آنچه پیراموم مان است ، عادت کنیم . "عادت کردن مخرب ترین اتفاق دنیاست ". چه تلخ است علاقه ای که عادت شود ، عادتی که باور شود ، باوری که خاطر شود ، خاطره ای که درد شود .